محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

محمدحسين قنــدعســـل مــــــــــــــــن

جیــــــــــــــــگر طلای مامان و کارای بــــــــــامزه اش

نفس مامان بازم کارای قشنگ همیشگیت که دوستداشتنی ترین بازی هایی که انجام میدی و همه رو میخندونی هر چی رو که دستت میاد فوری میچرخونی و از این بازی لذت میبری ولی من میترسم که یهو از دستت در بره بخوره به جایی به خاطر همین یه کاموای کوچولو رو برات درست کردم و گذاشتم تو اسباب بازیهات که همش با اون بازی کنی که اگه به جایی هم خورد آسیب نبینه. من ندانم که کیم  من فقط میدانم که تویی شــــــــــاه بیــــــــــت غــــــــــزل زنــــــــــــدگـــیم     آری من هر روز پیش تر از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای ما تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی... محمدحسین...
11 بهمن 1392

رانندگــــــــی عســــــــل مامان

عشق منی که خیلی دوست داری رانندگی کنی تا بابایی از ماشین پیاده میشه بره خرید کنه فوری میشینی پشت فرمون و شروع میکنی به رانندگی کردن فدات بشم من که بلد نیستی بوق ماشینو بزنی از خودت صدای بوق در میاری و با صدای ناز خودت صدای روندن ماشین رو هم در میاری و هی میگی قان قان مثلا داری گاز میدی و از این کار کلی خوشحال میشی و میخندی و واسه خودت دست میزنی          نــــــــــــــــفس منـــــــــــــــــــــــــی پســـــــــــرکــــــــــــــــــــم         دنیــــــــایی دارم از جنس شیشه شکننده ، زیبـــا،شگفت آور     شاهــــــزاده ای دارم از جنس بلور ...
11 بهمن 1392

شیــــــــــطون بــــــــلای مامان

عسل مامان اینجا داری با تخت داداشی بازی میکنی و خیلی این بازی رو دوست داری همش میری پشت تخت و داد میزنی تخت رو ببندیم وقتی تخت رو هم میبندیم خیلی خوشحال میشی وکلی میخندی و همش از ما میخوای که این کارو تکرار کنیم با یه مصیبت سرو تو گرم کردیم که یادت بره ولی ماشاالله اصلا چیزی یادت نمیره. چند تا عکس از شیطونیات گرفتم که میزارم ببینی قندعسلم.     ...
11 بهمن 1392

عزیز مامان در حال بازی کردن با خونه سازی هاش

جیگر طلای مامان از اون وقتی که برات خونه سازی ها رو خریدم همش باهاشون بازی میکنی و خیلی دوستشون داری همش روی هم میچینی و خراب میکنی و هی میخندی کاری هم که تازگیها یاد گرفتی اینه که همه خونه سازی ها رو از توی سطل خالی میکنی و سطل رو برمیگردونی و روش میشینی یا میری توی سطل یا همش میزاری روی سرت و اینجوری بازی میکنی با خودت. گل پسر مامان خیلی دوستت دارم عزیزم اینم یه سری از عکسای قشنگت   نـــــــــــــــــــــــانـــــــــــــــــــــــــاز مامان     پسرم شاد باش که از شادی تو دلشادم تا تو شادی زغم هر دو جهان آزادم   ...
9 بهمن 1392
1